---♡[]ازدواج اجباری![]♡---
P³⁵
ات:ولی این خیلی برام بزرگه
جونگ کوک:اوخی کوچولو(خنده)
ات:😑
جونگ کوک:خب بیا دیگ بخوابیم خیلی خستم
ات:هوم..اره بخوابیم
جونگ کوک ویو
وقتی ات اومد پیشم روی تخت منم محکم تو بغلم گرفتمش که گفت
ات:اخ خفه شدم کوک
جونگ کوک:اشکال ندارع
ات:هوف
جونگ کوک:ات
ات:هوم؟
جونگ کوک:میشه بک......
ات:نوچ نوچ
جونگ کوک:چرا نمیزاری حرفمو بزنم
ات:چون میدونم چی میخوای بگی
جونگ کوک:خب...دیگ بخوابیم؟
ات:اوهوم
(پرش زمانی به صبح)
جونگ کوک:ات بیدار شو
ات:نمیخوام
جونگ کوک:عه پاشووو
ات:باشههه
ات ویو
بیدار شدم که یادم افتاد لباس فرمم همرام نیست پس با کوک رفتم عمارت خودمون ولباسمو عوض کردم....ولی اگه دوباره باکوک میرفتم مدرسه حتما جین ناراجت میشد....برای همین رفتم به کوک گفتم خودش بره ولی قبول نکرد ومجبور شدم باهاش برم مدرسه.....بعد۱۰مین رسیدیم ورفتم پیش جین که دوباره کوک شروع کرد
جونگ کوک:چند بار بگم نزدیک این عوضی نشو ات
ات:کوک این کارات وبزار واسه وقتی که ازدواج کردیم خودتم میدونی دوست ندارم
جونگ کوک:ولی تو الان دوست دختر منی اینو یادت باشه(ورفت کلاس)
جین:ولش کن ات...وایسا ببینم چرا با این اومدی دیشب پیشش بودی؟
ات:حب...اره ولی اتفاقی نیوفتاد...جدا میگم جین
جین:هوف...باشه...بیا بریم کلاس
ات:باشه....ولی............
[ادامه دارد...]
[شرط ها]
[شرطی ندارم ولی این پستم👇 باید به ۱۹۰ لایک برسه]https://wisgoon.com/pin/57320613
_______________________________________
یعنی ات چی میخواد بگهه؟
_______________________________________
خب...دوستانی که منتظر بودین اسمات کنم این پارتو باید بگم...فعلا خبری از اسمات نیست😅😁......خب خب حمایت یادتون نره ツ♡
ات:ولی این خیلی برام بزرگه
جونگ کوک:اوخی کوچولو(خنده)
ات:😑
جونگ کوک:خب بیا دیگ بخوابیم خیلی خستم
ات:هوم..اره بخوابیم
جونگ کوک ویو
وقتی ات اومد پیشم روی تخت منم محکم تو بغلم گرفتمش که گفت
ات:اخ خفه شدم کوک
جونگ کوک:اشکال ندارع
ات:هوف
جونگ کوک:ات
ات:هوم؟
جونگ کوک:میشه بک......
ات:نوچ نوچ
جونگ کوک:چرا نمیزاری حرفمو بزنم
ات:چون میدونم چی میخوای بگی
جونگ کوک:خب...دیگ بخوابیم؟
ات:اوهوم
(پرش زمانی به صبح)
جونگ کوک:ات بیدار شو
ات:نمیخوام
جونگ کوک:عه پاشووو
ات:باشههه
ات ویو
بیدار شدم که یادم افتاد لباس فرمم همرام نیست پس با کوک رفتم عمارت خودمون ولباسمو عوض کردم....ولی اگه دوباره باکوک میرفتم مدرسه حتما جین ناراجت میشد....برای همین رفتم به کوک گفتم خودش بره ولی قبول نکرد ومجبور شدم باهاش برم مدرسه.....بعد۱۰مین رسیدیم ورفتم پیش جین که دوباره کوک شروع کرد
جونگ کوک:چند بار بگم نزدیک این عوضی نشو ات
ات:کوک این کارات وبزار واسه وقتی که ازدواج کردیم خودتم میدونی دوست ندارم
جونگ کوک:ولی تو الان دوست دختر منی اینو یادت باشه(ورفت کلاس)
جین:ولش کن ات...وایسا ببینم چرا با این اومدی دیشب پیشش بودی؟
ات:حب...اره ولی اتفاقی نیوفتاد...جدا میگم جین
جین:هوف...باشه...بیا بریم کلاس
ات:باشه....ولی............
[ادامه دارد...]
[شرط ها]
[شرطی ندارم ولی این پستم👇 باید به ۱۹۰ لایک برسه]https://wisgoon.com/pin/57320613
_______________________________________
یعنی ات چی میخواد بگهه؟
_______________________________________
خب...دوستانی که منتظر بودین اسمات کنم این پارتو باید بگم...فعلا خبری از اسمات نیست😅😁......خب خب حمایت یادتون نره ツ♡
۱۲.۴k
۰۳ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.